۱۳۸۶/۱۰/۳۰

امروزما

مداحی گردن کلفت درمیان خیل مردمی مسخ شده وبیگانه با خرد با شوری فراوان شرح وقایع کربلا میداد وآنچنان با جزئیات وقایع آن روز را تعریف میکرد که توگویی در کنار میدان نبرد ایستاده وآنچه را هم اکنون می بیند بیان می کند مردانی پیر وجوان بر گرد منبر او آنچان شیون میکردند وبر سر می زدند که مرا بیاد فیلم «چقدر میگیری گریه کنی »انداخت । این مریدان تهی از عقل چنان شیفته این تعاریف خرق عادت شده اند که یک لحظه از خود نمی پرسند که این مردک چگونه این چنین جزئیات را از واقعه ای که 1400 سال پیش اتفاق افتاده وشرح آن بعد از 400سال به رشته تحریر در آمده است را تعریف می کند . یک لحظه نمی اندیشند که اگراین مشیّت الهی است پس برای وقوع این مشیّت 1400سال گریه وزاری چرا ؟ ره آورد این همه برسر زدن چیست ؟ من با دیدن این صحنه ها هرگز امیدی به تغییر در این جامعه ندارم و مردم این دیار را لایق شرایطی به از این نمی بینم । ونا خود آگاه بیاد بخشی از سروده زنده یادمهدی اخوان ثالت می افتم که گفت :
ای درختان عقیم ریشه تان در خاکهای هرزگی مستور
یک جوانهء ارجمند از هیچ جاتان رُست نتواند
ای گروهی برگ های زرد چرکین تار چرکین پود
یاد گار خشکسالی های گرد آلود
هیچ بارانی شما را شُست نتواند .
تاسوعا 27/10/1386