۱۳۸۷/۵/۷

پرسید چرا چنینیم گفتم

روابط انسانی در جوامع دمکراتیک بر مببنای رقابت عادلانه بین انسانها بنیان گذاشته شده است وضامن و داور این رقابت عادلانه قانون اساسی این کشورهاست که براساس اصول دمکراتیک منبعث از منشور جهانی حقوق بشر تنظیم گردیده است هر چند میزان پایبندی به اصول منشور جهانی حقوق بشر درجوامع دمکراتیک عدد ثابتی نیست وطیف گسترده ای دارد ودر هیچیک از کشورهای موجود دنیا این پایندی صددرصد نیست وخود این موضوع دلایل خاص خود را دارد ولی به جرئت میتوان گفت که جوامع دمکراتیک مرزهای بین 80الی 90 درصد را در به اجرا درآوردن اصول مذکور درجامعه ء خود بدست آورده اند در جامعه دمکراتیک افراد جامعه در زمینه های مختلف باهم مسابقه می دهند در تکنولوژی ِ تولید , کسب علم , فنآوری , هنر و... وذات مسابقه وجود دوطرف وهمچنین داور است । کسی در جهت حذف دیگری حرکت نمی کند حرکت درجهت اثبات برتری بر رقیب است بنابراین حفظ رقیب و داوری که اعلام کننده نتیجه رقابت است از واجبات جامعه دمکراتیک است از اینجا می شود فهمید که چرا افراد در جامعه دمکراتیک به قانون احترام می گذارند چون احترام به داور از جمله اصول بازی است . برای پیروزی در جامعه دمکراتیک نیاز به سلاح است سلاح در اینجا کسب دانشی است در رابطه با فعالیت یا بعبارت دیگر مسابقه ای که می خواهی در آن شرکت کنی واز اینجا می توان فهمید که چرا در جوامع دمکراتیک افراد به نسبت بسیار کمتری به دنبال کسب رابطه هستند . در جامعه غیر دمکراتیک مسابقه نیست بلکه نبرد است وقانون نبرد برمبنای حذف حریف است وبرای حذف شما احتیاج به داور نداری ومحتاج مقررات هم نیستی چرا چون حریف را باید به هرطریق ممکن حذف کرد واینجاست که می بینی در جوامع غیر دمکراتیک افراد به قانون احترام نمی گذارند وهر کس در حد توان وجایگاه خود قانون را نقض کرده وآنرا برای مادون خود قابل احترام می داند . افراد برای دستیابی به مراتب بالاتر به هرترفندی متوسل می شوند از رشوه ؛ پیدا کردن پارتی ؛ ریاکاری ؛ جاسوسی وخالی کردن زیر پای رقبا گرفته تاهزار راه و شگرد پیدا وناپیدای دیگر وافراد فقیر؛ ناتوان وبی کس که در این چرخه راه به جایی نمی برند نیز به ماوراء الطبیعه گرایش می یابند به رمال ها وجادوگر ها وامامزاده ها وده ها وسیله دیگر متوسل می شوند واز این رهگذر خرافات در جامعه گسترش می یابد وگسترش خرافات سبب ظهور قشری شیاد و مفتخوردر جامعه می گرددکه با سوار شدن بر موج مراد وتکیه بر باورهای خرافی عوام آنان را سرکیسه کنند که نمونه های بسیار آن را در صفحات حوادث روزنامه ها می شود مشاهده کرد. دسته ای از افراد که از بکارگیری خرافات وجادو وجنبل راه بجایی نمی برند برای غلبه بر یاس به مواد مخدر روی می آورند ومیزان گرایش به مواد مخدر خود یکی از شاخصه های میزان حضور آزادی در جامعه است . واز اینجاست که در جامعه غیر دمکراتیک شعار «حضرت بافور ما بر همه دردی دواست» رخ می نماید غافل از آنکه باید « حضرت آزادی » را درجای آن قرارداد. همان خورشیدی که طلوعش غرب را از تاریکی قرون وسطی رهانید . وما بیش از صد سال است که چشم بر طلوعش دوختیم برهه های کوتاهی تن به حرارتش سپردیم ولی چون هنوز درک درستی در چگونگی استفاده از نورش نداشتیم
تن در حرراتش سوختیم وبه تیره ابرهای استبداد چهره اش پوشاندیم ودریغا که برای دوباره دیدنش چه جانها که ندادیم چه خونها که نخوردیم ।
ساسانی

۱۳۸۷/۴/۲۹

تار اسلامی

محمد رضا لطفی یکی از نوازنده گان چیره دست تار در گفتگویی با خبر گزاری فارس اعلام داشته که : به عقیده من هنر آمدنی است من هیچ وقت تصمیم نمی گیرم قطعه ای بسازیم بلکه حالی و حرارتی آمده که من را به ساخت اثر واداشته است. وی اظهار داشت:من عاشق حضرت علی(ع) هستم. در یک پروسه روحی نیز ارتباطی معنوی با حضرت رسول(ص)، این شخصیت بزرگ، یافتم. این آهنگساز ادامه داد: ساخت قطعه ای در مدح پیامبر در دل من وجود دارد و باید آن شرایط آماده شود.
من از این که این استاد به پیروی از سیاست روز میخواهد موسیقی اصیل این سرزمین را هم به اسلام پیوند زند دلم گرفت وگفتم دریغا که در این بوم بر برای یک لقمه نان چه هزینه ها که نبایدپرداخت . شعر زیر حاصل این حال وهواست
ای که زیبا می نوازی تار خود
نام دین را حذف کن از کار خود
دین تو با ساز از کی آشناست
تو نمی دانی که دین ضد غناست
ساز دین جان ها گرفته روی دار
لیک جان بخشد به ما ها ساز تار
ساز تو خوش می نماید حال را
دین کجا یابد چنین اقبال را
لطفیا آهنگ تارت ساز کن
دین خود در خلوتت ابراز کن
موسیقی با دین نباشد سازگار
تار بی دین زن که ماند یاد گار
این نصیحت بشنو از «ساسان» ما
تا شوی ما نا تو در اذهان ما
ساسانی 29/4/1387

۱۳۸۷/۴/۲۰

نگاه

وقتی در احوال خود واکثریت هموطنانم می نگرم و کنش ها وواکنش های آنان را در برابر پدیده ها وشنیده ها با اندک دقتی فراخور بظاعت علمی وآگاهی خویش مورد نقد وبررسی قرار می دهم ، می بینم که واکنش مردم در مورد پدیده ها واکنش قضا وقدری است هیچگونه کنکاشی در مورد شناخت علت ومعلولی آن بعمل نمی آورند براحتی واقعه را می پذیرند وبراین باورند که مقدّر چنین بوده است । واکنش اغلب ما در مورد شنیدها نیز شبیه دستگاه های ضبط مغناطیسی است آنچه می شنویم را بدون آنکه آن را رد ترازوی عقل بسنجیم می پذیریم وبیشتر مواقع چونان دستگاهای پیشرفته چیزهایی نیز برآن می افزاییم وبقول معرف یک کلاغ چهل کلاغ می کنیم । عدم تفکر مردم در مورد شنیده هایشان مرا بیاد داستان دهقان وگنجشک می اندازد که نقل آن را خالی از فایده نمی بینم وداستان از این قرار است ... دهقانی گنجشکی را گرفت با خود گفت این را کباب کرده ومی خورم گنجشک که از قصد دهقان آگاه شد اورا گفت : ای مرد من جثه ناچیزی دارم واز خوردن من ترا سیری حاصل نیاید اگر مرا آزاد کنی ترا سه پند خواهم داد پند اول ودوم را هم اکنون به تو می دهم وپند سوم را پس از رهایی بر سر دیوار می گویم دهقان قبول کرد گنچشک گفت پند اول اینکه «از انچه از دستت رفت افسوس مخور » وپند دوم اینکه « هیچ محالی را باور مکن » دهقان گنجشک را رهانید گنجشک بر سر دیوار نشست وگفت ای دهقان فریب خوردی اگر مرامی کشتی در سنگدان من گوهر ی به وزن ده مثقال (46گرم ) می یافتی اندوهی دهقان را فراگرفت وپشیمان از کردهء خویش گنجشک را گفت اگر دوباره به پیش من بیایی ازتو در قفسی زیبا نگهداری خواهم کرد وبه تو آب ودانه خواهم داد و... گنجشک امتناع کرد وپرید وبرشاخه درختی نشست دهقان ناامید گنجشک را گفت پس پند سوم را بگو گنجشک گفت : «هر گاه به پند اول ودوم عمل کردی پند سوم را به تو خواهم داد »
ساسانی 20/4/1386