۱۳۹۰/۳/۲۶

علی ای خطای خلقت

علی ای خطای خلقت، تو چه آ فتی خدا را>><<که تو منهدم نمودی، همه آشیان ما را

دل اگر خداشناسي نگه از علی فرو بند>><< به علی شناختم من همه کینه وجفا را

به خدا که در دو عالم شرر فنا ببارد >><< به علی اگر ببخشی همه چشمه‌ی بقا را

مگر اي سحاب رحمت تو بباري ار نه مولا >><< به شرار قهر سُوزد همه جان ماسوا را

برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن >><< نشناسد آن عرب دُر و ببخشدش گدا را

بجز از علي که گويد به پسر که ضارب من>><< چوحکایت قریظه منما بر او مدارا

بجز از علي که آرد پسري چو قُلتشن ها >><< که زِ مُونگلی به رود است ونخورده اّ بها را

چو به رزم پاگذارد به مثال پهلوانان >><< بنگر به خدعه چون کرد، سَرِخصم خود جدا را

نه بشرتوانمش خواند نه ددی توانمش گفت >><<مُتحيّرم چه نامم تروتخمه‌ی بلا را

بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت >><< نبری زما نشانی که برد تبار ما را

به اميد آن که شايد برود زذهن نامت>><< چه پيامها که دادم به غریب و آشنا را

نه تويي قضاي گردان به دعاي قوم نادان >><<  چه خرند که فکر کردند تودهی ره قضا را

نزنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم >><< که لسان غيب هرگز نستوده است ریا را

همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي>><< به پيام آریایی بنوازد آشنا را

ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب>><< نکنیم پاچه خواری هنر است «شهریارا»

ساسان ساسانی

26/3/1390 سیزده رجب

این شعر درپاسخ غزل شهریار سُروده شده که در آخر عمر با تکیه بر خریت عوام برای این غزل خود داستانی هم سرهم کردبیچاره برای رسیدن به چند بست تریاک درآخرعمر چه چاپلوسی ها که نکرد