۱۳۸۷/۴/۲۰

نگاه

وقتی در احوال خود واکثریت هموطنانم می نگرم و کنش ها وواکنش های آنان را در برابر پدیده ها وشنیده ها با اندک دقتی فراخور بظاعت علمی وآگاهی خویش مورد نقد وبررسی قرار می دهم ، می بینم که واکنش مردم در مورد پدیده ها واکنش قضا وقدری است هیچگونه کنکاشی در مورد شناخت علت ومعلولی آن بعمل نمی آورند براحتی واقعه را می پذیرند وبراین باورند که مقدّر چنین بوده است । واکنش اغلب ما در مورد شنیدها نیز شبیه دستگاه های ضبط مغناطیسی است آنچه می شنویم را بدون آنکه آن را رد ترازوی عقل بسنجیم می پذیریم وبیشتر مواقع چونان دستگاهای پیشرفته چیزهایی نیز برآن می افزاییم وبقول معرف یک کلاغ چهل کلاغ می کنیم । عدم تفکر مردم در مورد شنیده هایشان مرا بیاد داستان دهقان وگنجشک می اندازد که نقل آن را خالی از فایده نمی بینم وداستان از این قرار است ... دهقانی گنجشکی را گرفت با خود گفت این را کباب کرده ومی خورم گنجشک که از قصد دهقان آگاه شد اورا گفت : ای مرد من جثه ناچیزی دارم واز خوردن من ترا سیری حاصل نیاید اگر مرا آزاد کنی ترا سه پند خواهم داد پند اول ودوم را هم اکنون به تو می دهم وپند سوم را پس از رهایی بر سر دیوار می گویم دهقان قبول کرد گنچشک گفت پند اول اینکه «از انچه از دستت رفت افسوس مخور » وپند دوم اینکه « هیچ محالی را باور مکن » دهقان گنجشک را رهانید گنجشک بر سر دیوار نشست وگفت ای دهقان فریب خوردی اگر مرامی کشتی در سنگدان من گوهر ی به وزن ده مثقال (46گرم ) می یافتی اندوهی دهقان را فراگرفت وپشیمان از کردهء خویش گنجشک را گفت اگر دوباره به پیش من بیایی ازتو در قفسی زیبا نگهداری خواهم کرد وبه تو آب ودانه خواهم داد و... گنجشک امتناع کرد وپرید وبرشاخه درختی نشست دهقان ناامید گنجشک را گفت پس پند سوم را بگو گنجشک گفت : «هر گاه به پند اول ودوم عمل کردی پند سوم را به تو خواهم داد »
ساسانی 20/4/1386

هیچ نظری موجود نیست: